من و شما

وای من! لیلا را هم کشتند

with 23 comments

وب گردی شبانه من، گاهی به نمناکی چشمهایم پیش از آنکه پلک هایم یکدیگر درآغوش بگیرند ختم می شود. نمی دانستم و هنوز هم نمی دانم در آن سالهای نه خیلی دور چه گذشته، از این و آن می پرسم و کم کم هرچه به گذشته نزدیک تر می شود به سن و سالم اضافه می شود. گاهی احساس می کنم بزودی پیر می شوم،و یا شده ام؟ مگر همه پیرها، خاطرات زنده و متحرک نیستند؟

این مطلب، که در وبلاگ «ایرانی…« آن را پیدا کردم و خواندم، شاید سالها پیرم کرد. با چشم نمناک به خواب رفتم و در اشک خود غرق شدم.

Image and video hosting by TinyPic

http://koorerah-g-l.blogfa.com/

چند وقت قبل خاطره ای از عموی خودم شنیدم گفتم شاید بد نباشه اونو تو سایت قرار بدم .همه چیزه این خاطره واقعیه به جز اسامی. چون اصلا عموم اسمهای اصلی رو به من نگفت (فقط اسم لیلا واقعیه).عموی من الان سرهنگ سپاه پاسداران جمهوری اسلامیه و همسرش فوت شده، زمان جنگ ایران و عراق در زندان عادل شیراز خدمت میکرد. فکر میکنم اگه این خاطره رو از زبان خود عموم بنویسم بهتره…

فردا روزی بود که قرار بود من به همراه چندتا از بچه ها به جبهه اعزام بشیم. با اینکه خیلی دوست داشتم جنگ رو از نزدیک احساس کنم اما خیلی نگران بودم. شاید به خاطر این بود که از مرگ میترسیدم. اتفاقا از بین زندانی ها چندتا خانم بودن که قرار بود فردا صبح اعدام بشن. جرم اکثرشون سیاسی بود و بعضی هاشون هم مجرد بودن (همینطور که میدونین اعدام خانم های مجرد طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران ممنوعه) شب بعد از شام و خوندن دست جمعی دعای کمیل، رئیس زندان همه بچه ها رو صدا کرد و گفت: برای برادرانی که فردا به سلامتی عازم جبهه هستند خبر خوبی دارم. امشب شبی هست که میتونن از بین زنان مجردی که قراره فردا اعدام بشن اونی رو که مایل هستن انتخاب کنن و حاج آقا رضایی هم تشریف آوردن تا هر زنی رو که خواستن امشب موقتا به عقد برادرا دربیارن و در واقع امشب زحمت خطبه عقد با حاج آقاست… حالا برای سلامتی امام و اسلام صلوات جمیع خطب کن و…برای یک لحظه هراس عجیبی تمام تنم رو فرا گرفت. اصلا فکر نمیکردم شبی که قرار بود شب اعزامم به جبهه باشه شب عروسی هم باشه. به سمت سالنی رفتیم که دختران زندانی اونجا به صف ایستاده بودند. جالب اینکه بعضی بچه ها که همراه من بودند مجرد نبودند اما حاضر بودند که این کار رو انجام بدند. اما برخی ها با اینکه مجرد هم بودند نیامده بودند. با دیدن دخترها یک لحظه می خواستم برگردم. اما سهیل که یکی از دوستام بود و سه چهار سالی سنش از من بیشتر بود گفت کجا میری مجید. وبا خنده ادامه داد نکنه میخوای ناکام از دنیا بری؟!از این شوخیش اصلا خوشم نیومد اما هرچی بود وسوسه شدم که بمونم. در نهایت هر کدوم از بچه ها دختری رو انتخاب کرد و حاج آقا رضایی که روحانی زندان بود یکی یکی دخترا رو به عقد چند ساعته بچه ها در می آورد. یادمه بعضی از دخترا راضی به این کار نبودن اما چاره ای نبود. محال بود رئیس زندان اجازه بده دختری باکره اعدام بشه. تقریبا برای هر کدوم از ما یک دختر میرسید. نوبت من شد. دختری که انتخاب کرده بودم چهره معصومی داشت. اسمش لیلا بود. حاج آقا رضایی صیغه عقد رو خوند و منو لیلا حالا زن و شوهر بودیم. از لیلا پرسیدم به چه جرمی به اعدام محکوم شده؟ گفت یک روز به همراه دوستش در یکی از جلسات حزب توده شرکت کرده و از بخت بد همون شب مامورها ریختن تو خونه و همشون رو گرفتن. می گفت که برای اولین بار بوده که تو جلسات سیاسی شرکت میکرده و فکر نمیکرده که روزی همچین اتفاقی براش بیفته. ازم خواست که کاری براش بکنم. اما من فقط یک مامور بودم . چه کاری میتونستم بکنم. کاری براش از دستم ساخته نبود. با خودم فکر میکردم لازمه امثال لیلا قربانی بشن تا اسلام پایدار بمونه. بهترین و سخت ترین شب زندگیم همون شبی بود که تو زندان با لیلا بودم. اون شب به سرعت گذشت . صبح لیلا رو بوسیدم و ازش خداحافظی کردم. گفتم حلالم کن شاید شهید بشم. لیلا سرشو پایین انداخت و هیچی نگفت. چند دقیقه بعد از پنجره میدیدمش که اونو همراه بقیه زنها به سمت اعدام میبرن. لیلا اولین دختری بود که باهش بودم. بخاطر همینم برام خیلی سخت بود. اون روز عازم جبهه شدم. چند وقت بعد از بعضی بچه ها که تو زندان بودند شنیدم که وقتی پدر و مادر لیلا برای تحویل گرفتن جنازه اش اومده بودن 1300 تومن از طرف دولت بهشون میدادن و میگفتن دخترتون دیشب عروس شده اینهم مهریه اش…

Written by manshoma

ژوئیه 19, 2008 در 6:37 ب.ظ.

نوشته شده در Uncategorized

23 پاسخ

Subscribe to comments with RSS.

  1. اینگار که فقط سرباز های آمرکایی و اسرائیلی تنها نیستن که گند می زنن

    مه دخت

    ژوئیه 20, 2008 at 12:13 ب.ظ.

  2. از این لیلا ها زیادند که مزدوران اسلامی به انها تعرض کرده اند بالا خره روز تقاص خواهد رسید دیر میشه ولی دروغ نمیشه درود به روح لیلا های میهن در زنجیر

    farhad

    ژوئیه 20, 2008 at 4:44 ب.ظ.

  3. بایا خوبه روت می شه همچین خاطره ای رو حتا برای خودت تکرار کنی. می دونی چه آدم رذل و کثیفی هستی ؟ شاید از آنجایی که یک مسلمان واقعی هستی جنایتی را که مرتکب شده ای درک نمی کنی.فکر می کنم تو رو باید در یک دادگاه صحرایی محاکمه کرد. تجاوز به عنف و همکاری با دولتی تروریستی می تواند از جمله اتهام هایت باشد.
    ای دشمن ایران برای خودت که مهم نیست دستکم این گزارش رو به خاطر بدآموزی هایش از وبلاگت پاک کن.
    پاینده ایران

    jamshid

    ژوئیه 20, 2008 at 5:46 ب.ظ.

  4. اقای جمشید این این نوشته در وبلاگی بود که من لینکش را داده ام و او هم از عمویش این را نقل کرده. به نظر من باید این جنایات در حافظه تاریخی ملت
    ایران بماند. پس بازگو کردنش را درست می بینم

    http://koorerah-g-l.blogfa.com/

    manshoma

    ژوئیه 20, 2008 at 6:26 ب.ظ.

  5. warte es nur ab , sie werden dafür bezahlen müssen. aber eine Frage bleibt müssen wir noch auf die Gefühle der Muslimen Rücksicht nehmen und Islam schönreden?

    kiana

    ژوئیه 20, 2008 at 7:03 ب.ظ.

  6. از دوستاني كه لطف كرده و كامنت گذاشته اند ميپرسم فكر نميكنيد متن يه جورائي تابلو مصنوعي بود.

    ناشناس

    ژوئیه 21, 2008 at 9:58 ق.ظ.

  7. من خیلی روی این موضوع تحقیق کرده ام ازچندین روحانی این سئوال را کرده ام بطورشفاهی که آیا اگریک زن حتی غیرمسلمان برعلیه نظام ایران اسلحه برداشته باشد مثلا یک زرتشتی یا مسیحی که علیه نظام با اسلحه جنگیده باشد آیا طبق قوانین اسلام می توان وی را با زور به عقد کسی درآورد مه روحانیون آن را رد کردند نامه ای به آیت الله سیستانی نوشتم وی نیز آن را رد کرد . یکی ازخوانندگان لطفا برای من علی وردیلو بنویسد طبق کدام حدیث ویا کدام آیه یا کدام فتوا انجام چنین کاری با قوانین اسلامی مطابقت دارد . اگر براستی چنین باشد دین اسلام کامل نیست وناقص است وما باید هرچه زودتر تکلیف خودمان را بدانیم .

    NASER ALIVERDI

    ژوئیه 21, 2008 at 10:05 ق.ظ.

  8. midanid in vagheyaate eslam ast be an kassi ham ke link dadeh bood va in kar ra ba kare sarbazane amricaie va israeeli moghayese kardeh bood bayad begooyam ke dar anjaha tebgh ghavanin agar sarbazi chanin kari ra anjam dahad va masaleh fash shavad yaanoi ghanoon az an agahi peyda konad an sarbaz hadeaaghal be 30 sal zendan mahkoom mishavad va in amal jozve amale mojremane ast dar halike dar in rejim in kar hamantor ke khandid eine savab va yek amale pasandideh ast

    khashayar

    ژوئیه 21, 2008 at 11:53 ق.ظ.

  9. متاسفانه نمی توانم نوشته هایی که از کلمات رکیک در پیامهایشان استفاده می کنند و یا به دین و اعراب فحش می دهند را عمومی کنم. دین اگر در حد باور قلبی وسیله ای برای آرامش افراد باشد چه ایرادی دارد؟ همانطور که خیلی از پدرها و مادرهای ما ادمهای معتقدی بودند و آزارشان به مورچه هم نمی رسید.اساسا درنده خویی ربطی به مذهبی بودن افراد ندارد. ضمن اینکه یک مدعی مذهب هم می تواند درنده خو باشد. مگر هیتلر به دلایل مذهبی بود که انهمه ادم را در کوره ها به جرم اعتقاد یا بیماری سوزاند ،حتی به بچه ها هم رحم نکرد.مسیله رسیدن فرهنگ یک جامعه است به جایی که با استفاده ازاحزاب آزاد و رسانه های آزاد اهرمهای جلوگیری از این فجایع را همیشه در جامعه داشته باشد و البته ترفیع فرهنگ عمومی جامعه. در مورد دوستانی که این موضوع براشون غیر عادی یا مصنوعی است باید بگم : این اتفاقات افتاده. درسته که عمق فاجعه آنقدر زیاد است که آن را باور نکردنی می کند. برای من هم باور کردنش سخت بود تا اینکه از بعضی زندانیان سابق و سیاسیون قدیمی سوال کردم. و انها تایید کردند . شما هم می توانید از زندانیان سابق و یا خانواد ه های زندانی بپرسید. متاسفانه اتفاق افتاده، منظور از نشر این داستانها هم این است که در حافظه تاریخی ملت ایران بماند تا به هیچ رژیمی، هیچ حاکمی و یا هیچ قدرتی اجازه مجدد انجام فجایعی از این دست را ندهد و این به دست نمی آید جز کار فرهنگی و اطلاع رسانی قوی و اعتماد بین تود ه های مردم .

    manshoma

    ژوئیه 21, 2008 at 7:48 ب.ظ.

  10. ظاهرا عده ای یا مثل من تازه چشمشان به روی گذشته باز شده و نا باورانه این فجایع را می شنوند و می خوانند و یا خودشان دستشان درماجرا بند بوده و از باز شدن دوباره سر در دل ها نگرانند.

    صحرا ایرانی

    ژوئیه 21, 2008 at 8:33 ب.ظ.

  11. کسانی که سئوال در باره مطلب لیلا دارند میتوانند به آقای عباس امیر انتظام در تهران مراجعه کنند و بپرسند. اگر هم خارج از کشورند که آنقدر کتاب و اسناد دراین ارتباط هست که نیازی به توصیه و راهنمائی من برای مراجعه به آنها نیست
    ظاهرا عده ای یا مثل من تازه چشمشان به روی گذشته باز شده و نا باورانه این فجایع را می شنوند و می خوانند و یا خودشان دستشان درماجرا بند بوده و از باز شدن دوباره سر در دل ها نگرانند

    صحرا ایرانی

    ژوئیه 21, 2008 at 8:36 ب.ظ.

  12. khannome Mahdokht

    in link ra bekhanid

    http://www.tabnak.ir/pages/?cid=14151

    sepehr sani

    ژوئیه 22, 2008 at 5:36 ق.ظ.

  13. دوستان این لینک را بخوانید
    تا کمی با تاریخی که دهه سصت بر جوانان میهنمان گذشت بیشتر اشنا شوید

    http://lastsamurai121.blogfa.com/post-119.aspx

    manshoma

    ژوئیه 22, 2008 at 10:37 ق.ظ.

  14. خدای من………….. با اجازه به این پست لینک می دهم که درد عمیق اون بیم آدم های بیشتری پخش بشه..

    حمیرا

    ژوئیه 22, 2008 at 6:46 ب.ظ.

  15. ممنون از این مطلب . کارخوبی کردی که به آن لینک دادی

    maryam

    ژوئیه 22, 2008 at 9:09 ب.ظ.

  16. با نوشتن این چرندیات فقط به سایت خود ضربه میزنید من نیز از جمهوری اسلامی و مردم دروغگو و احساساتی بی زارم و فکر میکنم مشکل ما ایرانیان بیش از آنکه رژیمهای نادان و دیکتاتور باشد تند روی مخالفت و احساساتی شدن در ضدیت است . سوال من این است که شما که حاکم نیستید و چنین ننگین دروغ پردازی می کنید اگر حاکم شوید از این کارهای ساخته ذهنتان برای دشمنانتان استفاده خواهیدکرد؟ فکر کنم جواب مثبت است

    جمشید

    ژوئیه 23, 2008 at 9:43 ق.ظ.

  17. اقای جمشید شما قبل از فحاشی بهتر نبود کمی در مورد این موضوع تحقیق می کردیدو می خواندید؟ من جواب امثال شما را درکامنت های قبیلی داد ام به قول دوستمان صحراکسانی که سئوال در باره مطلب لیلا دارند میتوانند به آقای عباس امیر انتظام در تهران مراجعه کنند و بپرسند. اگر هم خارج از کشورند که آنقدر کتاب و اسناد دراین ارتباط هست که نیازی به توصیه و راهنمائی من برای مراجعه به آنها نیست
    ظاهرا عده ای یا مثل من تازه چشمشان به روی گذشته باز شده و نا باورانه این فجایع را می شنوند و می خوانند و یا خودشان دستشان درماجرا بند بوده و از باز شدن دوباره سر در دل ها نگرانند
    راستی شاید از باز شدن این پرونده های می ترسید که چنین عکس العمل نشان می دهید؟د

    manshoma

    ژوئیه 23, 2008 at 9:58 ق.ظ.

  18. وب جالبی دارید.موفق باشید.

    بد خط

    ژوئیه 23, 2008 at 8:15 ب.ظ.

  19. خانم کیانا از بحث های سازنده و مستدل استقبال می کنم. مرسی. . اما یک سوال دارم آیا با این دیدگاه ریشه ای و رادیکال به دین می توان کاری کرد؟ اصلا می توان دین را کاملا حذف کرد. نهادی که طی هزاره ها به دلیل کارکردی که داشته هنوز هم پابر جاست؟تنها کاری که می توان کرد به قول همان هموطنان ارمنیمان گاماس گاماس.دین را از نهاد سیاست جدا کرده شامل یه رفرم فرهنگی کرد. چیزی که گاهی از ان به نام رنسانس اسلامی نام می برند. دین را که اساسا الان دیگر در اروپا امری خصوصی و قلبی است به ان سو سوق داد تا دست در نده خویان را برای توجیه کارهایشان با توجیه دین کوتاه کرد. خوب خانم کیانا گرامی این بحث باز است اگر موردی هست خوشحال می شوم بنویسید

    ضمنا خانم کیانا منظور من از پیش کشیدن هیتلر این بود که چگونه یک نهاد قدرت می تواند زیر لوای ناسیونالیسم المانی یاحکومت مذهبی مرتکب جنایت شود.منظور قدرت فاسد است که می تواند زیر چادر مذهب و یا ناسیونالیزم و یا هر چیز دیگری خود را توجیه کند همین و بس

    manshoma

    ژوئیه 24, 2008 at 8:26 ق.ظ.

  20. dohoruh hich waght nabayad hokomat konand awal mazhab dowom nezamiha agar har kodam az ein do goruh hokomat konand kare an mamlekat sakhtast way bar ma ke che barsare khodeman awardim khejalat aware iran o in hokumat

    ali

    ژوئیه 25, 2008 at 8:13 ق.ظ.

  21. سلام.ممنون.از نوشتتون…به اين لينكم سر بزنيد
    http://boyestan.wordpress.com/2008/07/29/%da%af%d8%a7%d9%88-%d8%a8%d9%8a-%d9%8a%d9%86%d8%ac%d9%87/

    boyestan

    ژوئیه 31, 2008 at 8:53 ب.ظ.

  22. […] را به نقل از وبلاگ دیگری در اینجا گذاشتم با این سر تیتر: وای من لیلا را هم کشتند. دراین نوشته یکی از پاسداران  در دهه شصت از عشق عقیم خود […]

  23. من به عنوان یک ایرانی در برابر تمدن و فرهنگ 5 هزار ساله و غنی اریایی بسیار شرمنده ام کهخودم را ایرانی میدانم و با جنایتکارها و خونخوارهایی اینچنینی مدارا میکنم . وای بر ما که مهر سکوت بر لب زدیم وبه این دیو صفتان کافر مجال یکه تازی داده ایمممنون از مطلب جالب و روشنگر تان

    سارا

    فوریه 2, 2009 at 8:34 ق.ظ.


برای maryam پاسخی بگذارید لغو پاسخ