زیرپوست شهر:کودکان کار در کوره پزخانه های شهرری
کميته گزارشگران حقوق بشر – سعيد جلالي فر
از مترو شهر ری که پیاده می شوم سوار تاکسی دربست شده و از جاده امام رضا می گذرم و به محمود آباد شهر ری رسیده و باز آن را هم رد می کنم و کوره پزخانه های محمود آباد را مقابل چشمانم می بینم.
کوره پزخانه های محمود آباد، جایی در حاشیه تهران است که برای ساختن برج های بلند تهران آجر می سازند. بافت کویری جنوب تهران، منطقه مناسب و مساعدی را برای آجرپزی مهیا کرده است .از دور که به کوره ها نزدیک می شوم، از میان دشت های بی آب و علف، برج های کوره خودی نشان می دهند. برج های آجری که در گذشته برای تامین اکسیژن کوره ها استفاده می شدند و اینک تنها به کار فیلم های پرسوز و گداز و جایزه بگیر می آیند.
کوره ها اینجا هرکدام اسمی دارند. کوره عاطف، کوره متین، و کوره… . در هر کوره 10 الی 15 خانوار زندگی می کنند. محل زندگی کوچه ای ست به عرض 2 متر که در هر دو طرف کوچه اتاق های 6 تا 12 متری قرار دارند و جلوی درب هر کدام از اتاق ها، پیت نفت و بند لباس و لانه مرغ و خروس و دمپایی های کوچک و بزرگ و رنگارنگ را می شود دید. هر اتاق خانواری 6 و 7 نفره را در خود جای می دهد. اغلب ساکنان کوره ها، مهاجران افغانی هستند که به صورت غیر مجاز و به این امید که ایران شانس بهتری برای زندگی در اختیار آن ها قرار می دهد به اینجا آمده اند.
تمام اعضای خانواده از کودک 5 ساله تا پیرمرد و پیرزن 70 ساله کار می کنند. تابستان ها زیر آفتاب سوزان کویر آجر می پزند و زمستان ها دامداری می کنند اما کار مشترک تمام فصول بازیافت است که در کنار کوره ها قرار دارد. محوطه وسیعی از زباله ها و کثافات و آلونکی که در گوشه همین محوطه برای زندگی در نظر گرفته شده است. مکانی که بوی تند و زننده آن از چندین متر آن طرف تر به مشام می رسد و هجوم حشرات مختلف استقبالی نه چندان خوشایند را برای مهمان ناخوانده رقم می زند. امکانات بهداشتی بسیار محدود است. هر کوره یک توالت دارد و هر 2 تا 3 کوره یک حمام. آب حمام را منبعی تامین می کند که روی سقف تعبیه شده و جلبک دور تا دور آن را فرا گرفته است. آب چرک و کدری از آن جاری است. آب آشامیدنی نیز مملو از باکتری ها و انگل هایی ست که موجب بروز انواع و اقسام بیماری ها می شوند. ساکنین، اکثرا دارای انگل هایی در معده و روده هستند. تعداد زیادی از آن ها از ضعف بینایی و شنوایی رنج می برند. علاوه بر این، وجود قارچ ها و زخم های ناسور در دست تا آرنج، پا و گردن، نگاه مشاهده گر را ناخود آگاه به خود جلب می کند.
هر خانوار بین 260 تا 320 هزار تومان درآمد دارد که حاصل کار تمام اعضای خانواده است. در کوره ها جایی برای هر آجر 6 تومان دستمزد می گیرند و آخر هر ماه 50 تا 80 هزار تومان اجاره آلونک محل زندگی شان را می دهند. صاحب کوره ها که به اصطلاح به وی ارباب می گویند صاحب خانه ها نیز هست. البته همه این درآمدها و توانایی پرداخت اجاره آلونک ها منوط به این است که کار در کوره ها وجود داشته باشد و سفارش دهندگان آجر هم خواستار باشند که با توجه به رکود بازار مسکن در یک سال اخیر کار آجرپزی نیز به حالت معلق در آمده است و کوره ها انبارهایی شده اند پر از آجر.
اما در این بین کودکان وضعیتی وخیم تر از دیگران دارند. چرا که آن ها در سنین تفریح و کنجکاوی، مشغول لگد کردن خشت هستند و به واسطه جسم نحیف و رنجورشان مستعد پذیرش اقسام بیماری ها. بیماری های جسمی و روحی که هر کدام به نوبه خود برای کودک و خانواده او دردسرهای فراوانی ایجاد می کنند.
به تازگی، این کودکان محروم از تحصیل را وزارت کشور افغانستان دریافته و به تاسیس کمپ هایی همت گمارده که با مطالبه هشتاد هزار تومان، کودکان فاقد کارت را آموزش می دهد!!!
اما از سوی دیگر، در حالی که حمایت های مادی و معنوی دولت شامل حال گروه ها و سازمان های خیریه ای می شود که که با رویکرد خیریه ای قصد فعالیت در کوره ها را دارند تا مردمی که روزگار آن ها را به حاشیه پرتاب کرده است لگد کوب نیز بشوند، سازمان های مردم نهادی که در تلاش توانمند نمودن این قشر و ارائه خدمات آموزشی و بهداشتی رایگان به کودکان هستند همواره با مانع رو به رو می شوند.
این است سرگذشت مردم کوره پزخانه محمود آباد، وصف حال مردمی که زنده به گور شده اند و کشان کشان خود را به حیات وصل کرده اند. معدود کسانی آن ها را به یاد دارند. آن ها حاشیه نشینان تهران بزرگ با برج های سربرافراشته اند که نه از حقوق اولیه انسانی خود نصیب برده اند و نه مفهومی به نام حقوق شهروندی را می شناسند.
زیر پوست شهر چه می گذرد؟
زنان کارگر در تولیدیهای لباس _ تقاطع خيابان وليعصر و جمهوري
این منطقه پرازمغازهها و پاساژهای فروش لباس است. مرکزیت این منطقه باعث شده است که درطول روز پیاده روها بسیار پررفت و آمد بوده و خیابان ولیعصرهم شلوغ و پرترافیک باشد.
خانمها، دو یا سه نفری ازکنارمغازهها عبورمی کنند. جلوی ويترين هرمغازه حداقل سه خانم را میتوان دید که با هم درمورد انواع و اقسام مدلهای لباس گفت وگو میکنند.
لباسهای بچه گانه، مردانه، لباسهای شب و چیزی که ازهمه بیشترجلب توجه میکند، انواع و اقسام لباسهای عروس است. لباسهای عروس دررنگهای مختلف، سبز، طلایی، آبی و قرمز با دامنهای پف دارو پرچین که با منجوق دوزی، گلدوزی و پولک دوزیهای ریزتزیین شدهاند.
اما درداخل این پاساژها به غیرازمغازههای فروش انواع و اقسام پوشاک، گاهی تولیدیهای این لباسها نیزوجود دارند. حتی دربسیاری ازموارد، طبقه دوم یا سوم خیلی ازهمین فروشگاهها، عدهای زن و مرد مشغول دوخت و دوزلباسها هستند.
یکی از این کارگاههای تولیدی پوشاک در طبقه ی پنجم یک ساختمان مسکونی که همه ی واحدهای آن در اجارهی تولیدیهای لباس است، قراردارد. با گذراز راهرویی تاریک و سیاه به آپارتمان کوچکی، حدوداً 70 متر میرسیم. کیسههایی پراز لباسهای آماده دوخت در گوشه و کناراین کارگاه به چشم میخورد و فضا آکنده از غبار نخ و پارچه بود و نفس سنگینی میکرد.
فضای سنگین، دلگیرو تیره اجازهی دیدن نور را نمیداد هر چند که اتاق پنجرههای بزرگی داشت.
در این تولیدی زنان و مردان با هم کار میکردند. حدود 7 الی 8 کارگر داشت. کارگاه برش جای دیگری بود . تی شرتهای برش خورده برای دوخت به این کارگاه میآمد وسپس برای بسته بندی و اتو کاری به کارگاهی دیگرفرستاده میشد.
اینکه چرا زحمت این همه حمل و انتقال را به خود میدهند و تازه مجبورند سه تا مکان هم اجاره کنند؟ پاسخ سادهای دارد. علت اصلی میتواند فرار از مالیات باشد. دلیل دیگر و شاید اصلیتر این است که تعداد کارگران مشغول به کار در هر کارگاه حداکثر 7 الی 8 نفر باشد زیرا هم کنترل این تعداد کارگر راحتتر است و هم شامل قانون کارگاههای زیر ده نفر شده و از درگیری کارفرما با بیمه و تأمین اجتماعی کاسته میشود.
از سوی دیگر کارگران نیز در محیطهای کوچک و جدا از هم نمیتوانند با هم تشکلی داشته باشند تا از حقوق خود دفاع کنند.
این تولیدی، تولیدی پوشاک بچه گانه و مردانه است. کارفرما میگوید ساعت کاری این کارگاه از8 صبح تا 7 غروب است که البته این ساعات به طورتوافقی تعیین میشود ولی کارگران دیرترازساعت 9 صبح نباید سرکارباشند.
پرداخت مزد درکارگاههای پوشاک اصولاً به دو صورت انجام میگیرد. پرداختی به صورت حقوق ثابت ماهيانه که تنها مخصوص كارگران ساده و كارگرانی است كه تخصص خاصی ندارند و نوع دیگرپرداختی به صورت تکه ای(کارمزدی) میباشد که مخصوص کارگران متخصص است.
دستمزد کارگران زن این کارگاه 140 هزار تومان با بیمه و 160 هزار تومان بدون بیمه بود. مردها در این کارگاه برای کاریکسان، 20 هزار تومان بیشتر دریافت میکردند. بیشتر خانمها از بیمه استفاده نمی کردند. چون بیمه همسر یا پدرشان بودند و گفتند زنانی که همسرانشان بیمه هستند نمی توانند پس از فوت همسرشان از حقوق مستمری آنها استفاده کنند. عجیب بود چون در قوانین مربوط به کارمندان این تبعیض وجود ندارد و زن کارمند میتواند هم حقوق خودش را و هم حقوق همسرش را دریافت کند.
درپرداخت دستمزدهای ماهیانه طبق گفتههای این کارفرما، سطح حقوق زنان به دلیل محدودیتهای زمانی آنان، کمترازمردان است. اختلاف اين دستمزدها بين كارگران ساده زن و مرد به گفته كارفرما به طورمتوسط ماهیانه 100 تا 150 هزارتومان دراین کارگاه میباشد. به گفته این کارفرما، عوامل مختلفی درتعیین دستمزد کارگران – چه زن و چه مرد – تأثیردارد و یکی ازمهمترین این عوامل، ساعت کاری است.
تفاوت کارِ کارگران زن و مرد دراين كارگاه به گفته كارفرما دربیلان کاری زنان است. او در طی سالها تجربه دراين زمينه به خصوص، بيلان كاری زنان را پایین ترازمردان ديده است و خود این کارفرما کار کارگران مرد را بیشترقبول دارد. اين كارفرما همچنين اذعان داشت كه میزان دقت آقایان درکاربیشتراست درحاليكه خانمها سرکاربا هم گپ میزنند و راندمان کاری آنها پایین تراست.
اما قابل توجه است كه دراین کارگاه زنان بیشترکارهای غیرتخصصی مانند دسته بندی لباسها، سرنخ کردن و به گفته کارفرما کارهای ظریف کاری که سنگین نیست و درحوصله خانمها میگنجد انجام میدهند. اينكه آيا ظريف كاری نياز به دقت و حوصله دارد يا خير، سؤالی است كه بی پاسخ میماند زيرا اين كارفرما گفته بود كه زنان اصولاً دقت پايين تری دركار دارند. تنها کارتخصصی که یک زن دراین کارگاه انجام میدهد، درآوردن الگو است که یک خانم که تحصیلات بالایی هم دارد، انجام میدهد.
این کارگاه درکل شامل 26 کارگراست که 6 نفرآنها خانم هستند و کارهای غیرتخصصی را انجام میدهند و 20 نفردیگرآقایان هستند که تنها 5 نفرازآنها کارهای غیرتخصصی یا به قول خود کارفرما وسط کاری را انجام میدهند و همگی آنها – زن و مرد – طبق گفته کارفرما بیمه هستند.
این کارفرما دراستخدام خانمها برای کارهای غیرتخصصی و ساده شرايط خاصی درنظرنگرفته است. اینکه يك خانم مجرد باشد یا متأهل، تحصیل کرده باشد یا خیر، اما به تجربه این کارفرما، زنان متأهل ماندگاری بیشتری درکاردارند. البته نمونهای هم دراین کارگاه بوده است که یک خانم کارگربا یکی ازکارگران مرد ازدواج کردند و شوهردیگربه خانم اجازه نداد سرکاربیاید.
این آقای کارفرما اعتقاد دارد کارگاهی که همه کارگرانش یک دست مرد باشند به مشكل برخورد خواهد كرد چون بالاخره برخی ظریف کاریها هم هست که فقط درحوصله خانمها میگنجد که انجام دهند. به گفته ایشان اکثرتولیدیهای لباس زیرزنانه، فقط ازکارگران زن استفاده میکنند.
پنج خانمی که در این کارگاه کارمی کنند، این کارگاه، کارسوم یا چهارمشان است. آنها پیش ازاین کارگاه در بیمارستان، کارگاه کفاشی، مطب دکتر، دفتر اسناد و … مشغول به کاربودند و به اجبار، کارهای گذشته خود را به دلایل مختلف ازجمله نداشتن بیمه، دستمزد پایین، سختی کاروبرخی مشکلات اخلاقی در محیط کار، ترک کردند.
اکثراين خانمها ازراههای دوری به کارگاه میآیند و به همین خاطربرای دريافت پول بیشترنمی توانند ساعات بیشتری کارکنند.
حتماً هرپنج نفرازاين خانمها وقتی به خانه میرسند ساعت نزدیک 8 یا 9 شب است.
درطول صحبتها هیچگاه، هیچکدام ازخانمهایی که ازدواج کردهاند يا حتی مجرد هستند، عنوان نکردند که کارهای خانه را هم انجام میدهند. هیچگاه نگفتند که وقتی ساعت 8 شب، بعد ازیک روزتمام سرپا ایستادن و سوزن نخ کردن و دوخت و دوز، وقتی به خانه میرسند اول یک کتری پراز آب روی گازمی گذارند. هیچ یک یاد آورنشدند که وقتی هنوزمانتو و مقنعه خود را درنیاورده، لباسهای بچهها را ازروی زمین جمع میکنند، یک قابلمه برنج روی گازمی گذارند و ظرفهای نشسته را میشویند.
البته چرا، خانمی که تازه ازدواج کرده اعتراف میکند که شوهرش درکارهای خانه خیلی به او کمک میکند. باید تقدیرو تشکرکرد ازمردی که درکارهای خانه به همسرش کمک میکند. یعنی به عبارتی وظیفهی همسرش را سبک ترمی کند!!
وقتی درمورد حقوق قانونی زنان به عنوان یک کارگرمی پرسيم لبخند ریزی میزنند و زیرزیرکی به هم نگاه میکنند. بیشترنگاه متعجبی دارند و درورای سکوتشان میتوان این سوال را خواند که مگرحقوق قانونی هم داریم؟
وقتی میشنوند که قراراست درمجلس تصویب شود که ساعت کاری خانمها کمتر شود، ناگهان چشمانشان برق میزند. انگاربرای لحظهای خود را آزاد میبینند و درذهنشان، درهمان یک لحظه ی کوتاه، برای ساعات اضافی روزخود برنامه ریزی میکنند. احساس میکنند که چقدرکاردارند که میتوانند درهمان نصفه روزهم انجام دهند. اما چه حیف که کاهش ساعت کاری همراه با کاهش دستمزدها است.
یکی ازخانمها میگوید : » خوب همینجوری هم دستمزد زنها کمترهست! «
وقتی در مورد دستمزد از کارفرماها میپرسیدیم برخی با اکراه وبرخی با تردید وبرخی هم با افتخار ازمیزان دستمزدی که میدادند صحبت میکردند. درحالی که تقریبا هیچ کارگاهی را ندیدیم که مزدی بالاتر از حداقل دستمزد بدهند. برای شروع کار 140 الی 170 هزارتومان پرداخت میشود و تنها با یک کارگر صحبت کردیم که سه سال در یک جا کارمی کرد و حقوقش 250 هزار تومان بود.
در کارگاههای تولید لباس بچه، برای دوخت هر درز که به آن اصطلاحا یک خط میگویند 7 الی 8 تومان میپردازند. یک بلوز بچه گانه دارای دو درزِ آستین، یک درز یقه، دو درز پهلوها که روی هم میشود 5 درز که با سردوزیاش میشود ده تا یعنی برای هر بلوز کمتر از 100 تومان مزد دوخت داده میشود که با مزد برش و اتوکاری و بسته بندی و … چیزی کمتر از 500 تومان برای هر بلوزمزد کارگر پرداخت میشود.
در کارگاهی دیگرکه تولیدی لباس بچه بود، 5 دختر جوان به همراه دو کارگر مرد مشغول کار بودند. فضای اتاق حدودا 30 متری بود ولی تنها جای عبور یک نفر مابین میزها و کیسههای لباس وجود داشت. دورتا دور اتاق نیم طبقهای هم زده شده بود که ارتفاع سقف اتاق را کم کرده بود و آنجا هم پر از کیسههای لباس بود . صدای موزیک در فضای کارگاه به گوش میرسید.
خشم در چهره ی یکی از اتوکاران که دختر جوانی بود موج میزد. بخار اتو، خستگی ساعتها ایستادن و کار کردن، درد ستون مهرهها و زانوها و… طبیعی است که حال و حوصله ی حرف زدن نداشته باشد.
کارفرما میگفت چند سالی است که بیشتر ازکارگران زن استفاده میکند. با اینکه پسرها بهتر کار میکنند و به تمیزی محل کارشان بیشتر اهمیت میدهند و همکاری بهتری در کارهای دیگر محل کار دارند درحالیکه دختران تنها کاری را انجام میدهند که به عهده شان گذاشته شده است و حاضر نیستند حتا زیر پایشان و آشغالهای خودشان را جمع کنند، این کارفرما زنان را بیشتر استخدام میکند که علت آن نبود کارگر مرد است. این دلیل کاملاً روشن است چرا که مردها کمتر حاضر میشوند با چنین حقوق و شرایطی کار کنند. گرچه این کارفرما نسبت به کارفرمایان دیگر پایه حقوق بالاتری را به کارگران پرداخت میکرد. مثلاً حقوق دختری که تازه کاربود، 170 هزار تومان و خانمی که سه سال سابقه ی کار در این کارگاه را داشت 250 هزار تومان دریافتی داشت.
خيابان وليعصر- چهارراه اميراكرم
چهارمین مغازه در یک پاساژ پوشاک. یک تولیدی و پخش لباس عروس.
چند نمونه کار ِ لباس عروس هم درمغازه هست. پفها و چینهای روی دامنها، بالاتنههای دکولته با دست دوزیهای ظریف.
با کمال تعجب مسئول مغازه یک خانم بود. یک خانم میانسال، کمی چاق و محجبه. مقنعه طوری دور گردنش قرارداشت که احساس میکردم ممکن است هرلحظه نفسش بند بيايد ویا مقنعه پاره شود.
زنی خوشرو و خوش برخورد بود و بعد ازچند دقیقه صحبت فهمیدم که او صاحب مغازه نیست بلکه دامادش، یعنی شوهردخترش صاحب کاراست.
با اینکه این خانم حدود 22 سال درزمینه دوخت لباس عروس سابقه دارد و حتی میگوید که دامادش زیردست او کاریاد گرفته است اما او اینجا تنها حقوق بگیراست و ماهیانه 400 هزارتومان ازدامادش حقوق میگیرد. او اضافه کرد که من میتوانم در روز 2 الی 3 دست لباس بدوزم و حتی بعضی شبها سعی میکنم یک دست لباس هم در خانه بدوزم. صبح کاری معمولا بسیار زود باید شروع شود. تهیه صبحانه وخرید و بعد حدود یک ساعتی در راه تا رسیدن به محل کار. ساعت کار 9 الی 6 بعداز ظهر است و پس ازآن بازهم طی مسافت طولانی برای رسیدن به خانه و رسیدگی به کارهای منزل و شام و… و بعد دوخت یک دست لباس به عنوان اضافه کار!! میزان دستمزدها و این شیوه ی خوداستثماری قابل تصور نیست!! ایشان 22 سال قبل شوهرش را از دست داده بود و برای گذران زندگی خود و دو فرزندش 22 سال چنین کار کرده است.
این خانم با اینکه میتواند با دوخت لباس عروس درخانه، درآمدی بیشترازاین داشته باشد اما خودش اعتقاد دارد چون » قضیه دخترش» درمیان است ترجیح میدهد درمغازه بایستد. دقیقاً نمی فهمم که » قضیه دخترش» چه معنایی دارد اما داستان دخترش داستان جالب تری است. دختر این خانم هم درهمين تولیدی لباس عروس کارمی کند. درهمین تولیدی و زیر دست شوهرش اما حقوق دریافت نمی کند!
چرا؟ اصلاً سوال دراين مورد مسخره است چون شوهرش حالا درمغازه نیست که به این سوال پاسخ بدهد. شاید بتوان اسم این » قضیه دخترش» را استثماردوگانه گذاشت! هم کارهای خانه برعهده این دختراست و هم درتولیدی کارمی کند و حقوق نمی گیرد. مطمئناً اگرحرفی ازحقوق بزند، شوهردردرجه اول دختررا طلاق میدهد و دردرجه دوم مادربیوه ی او را ازکار بیکارمی کند. داستان جالبی است اما خانم و دخترش ازاين وضعیت ناراضی نیستند به هرحال همين كه دخترش سقفی و آقایی دارد بالای سرش کافیست!
دركل درتولیدیهای لباس عروس تعداد کارگران زن بیشتراست. این کارکاملاً با ذوق و سلیقه خانمها سازگاراست و کارگاههای آن محیطهای امن تری نسبت به کارگاههای دیگردارد.
در کارگاه لباس عروس برای برش و دوخت هر دست لباس عروس با دامنهای پرچین معروف به 8 دامنه حدود 8 هزار تومان دستمزد پرداخت میشود.
یکی ازکارکنان که خانمی میانسال است، ازهمسرش جدا شده و قبل ازاین کارگاه نیز در یک تولیدی دیگرلباس عروس کار میکرده است.
به نظرمی رسد جلوی خانم سرپرست کارگاه خیلی احساس راحتی نمیکند تا ازمشکلاتی که درهمین کارگاه دارد صحبت کند و هرازگاهی تنها این تولیدی را با تولیدیهای دیگرکه کارکرده است مقایسه میکند و ازاین کارگاه ومحیط کاریاش تعریف میکند. اما ازحقوق و مزایا و بیمه و مسائل دیگرحرفی به میان نمی آید.
کارگران مهاجر در کارگاههای تولید لباس
در کارگاههای بازدید شده، کارگر غیر ایرانی کار نمی کرد، اما بخش بزرگی از کار بر دوش کارگران مهاجر است. کارفرمایان از کار کارگران افغانی بسیار راضی بودند و میگفتند آنها بسیارمسوول، پرکار و کمتوقع هستند. اما با توجه به شرایط موجود امکان استفاده از کار آنان در محیط کار را ندارند. اما برای این هم چارهای اندیشیدهاند. هم کارگرانی که برای زندگی نیاز به کار دارندو هم کارفرمایانی که برای کسب سود نیاز به کارگر پرکار و ارزان. کارگران مهاجرمعمولاً کار را در منزل انجام میدهند. لباسهای برش خورده را به منزل برده و دوخته و کامل تحویل میدهند.
تقریبا بیشتر سنگ دوزیها، ملیله دوزیها و گل دوزیهای روی لباسهاس عروش و شب را اینان انجام میدهند. برای دوخت تزئینات لباس عروس (که بسیار پرکار هم هستند) متری دو الی 3 هزار تومان دستمزد پرداخت میشود. البته تمام این مبلغ به کسانی که کار انجام میدهند نمی رسد. تنها حدود یک سوم آن نصیب کارگران میشود و بخش دیگری از این دستمزد به واسطهای که کار را از تولیدی میگیرد تعلق دارد.
* * *
آدم سرگیجه میگیرد. از این همه استثمار و این همه سکوت! در کناراین استثمار، باید به شرایط نامناسب کاری و محیطهای کاری نا امن برای دختران جوان نیز اشاره کرد. سوءاستفاده کارفرمایان از دختران در محیطهای کاری از جمله معضلاتی است که اگر دختر تن ندهد باید از خیر کار بگذرد.
عدم آگاهی از قوانین کارو حقوق خود به عنوان یک کارگر، مشکل دیگریست که این زنان با آن دست به گریبان اند. نگاه موقتی که این زنان نسبت به کارخود درکارگاههای تولید پوشاک دارند باعث شده است که برای دستیابی به شرایط بهتر در محیط کار، دستمزد بالاتر و سایرمزایا تلاشی از سوی این زنان صورت نگیرد. تنها کسانی که سابقه بیشتری در زمینه کار درتولیدی داشتند به این مسئله واقف بودند که اگر همه کارگران با هم باشند میتوانند از کارفرما دستمزد بیشتری بگیرند. اما در تولیدیها حتی رقابت بین کارگران به حدی است که آنها نه تنها با هم نیستند بلکه برای یکدیگرمشکل نیز ایجاد میکنند.
تنوع زیاد کارگاهها و کوچک بودن آنها، امکان متشکل شدن کارگران را کم میکند. این کارگران بیش از هر چیز نیاز به آگاه شدن از حق و حقوق خود دارند و اینکه آیا دشواری شرایط زندگی و نیاز مالی و کمبود کار آیا این امکان را به آنها میدهد؟ پاسخ سادهای ندارد.
حالا که درپیاده رو ایستاده ام، سرم را بالا میگیرم و به ساختمانهای اطرافم نگاه میکنم. یعنی درهرساختمان و هرطبقه زنانی کارمی کنند که به حداقل حقوق خود به عنوان یک کارگرآگاه نیستند!
درهرطبقه چندین زن کار میکنند که نمی دانند درست درساختمان روبروی آنها و يا درست درطبقه زیرین آنها، عدهای زن دیگر، درست با شرایط یکسان با آنها درحال برشکاری، دوخت، بسته بندی و سرنخ کردن هستند. هیچ خبرندارند!
….
همیشه خوابها
از ارتفاع ساده لوحی خود پرت میشوند و می میرند
من شبدر چهار پری را می بویم
که روی گور مفاهیم کهنه روییده ست
آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد جوانی من بود ؟
آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت
تا به خدای خوب که در پشت بام خانه قدم میزند سلام بگویم ؟
حس میکنم که وقت گذشته ست
حس میکنم که لحظه سهم من از برگهای تاریخ است
فروغ فرخزاد
یادداشتی بر دو فیلم در حال اکران
آغوش های شکسته
اگر کارگردانی در مراحل پایانی ساخت فیلمتان باشید و بر اثر سانحه ای نابینا شوید چه می کنید؟« آغوشهای شکسته» آخرین فیلم آلمادوار چنین شرایطی را بازنمایی می کند. آغوشهای شکسته مثل فیلم« بازگشت» تا لحظات آخربرای شما معمایی برای گشودن دارد. فیلم، معماها را یکی پس از دیگری راز گشایی می کند و تا آخرین لحظات فیلم، شما را بر صندلی سالن سینما میخکوب نگه دارد. پنه لوپه کروز هنرپیشه جذاب اسپانیایی اینبار در نقش» لنا » در میان دو مرد قرار می گیرد . مرد مسن که پول و امنیت برایش آورده و در سمت دیگر رابطه عاشقانه ای که میان او و کارگردان برقرار می شود . دستمایه های داستان فیلم شاید ساده است عشق ، خیانت، حسادت، انتقام . اما پرداخت قوی و رازهای آن، فیلم را دیدنی و جذاب می کند
سالامی علیکم
فیلم دیگری که اتفاقا به دلیل پرداختنش به زندگی یک خانواده ایرانی در آلمان ، توجه ایرانیان را بسیار جلب کرد« سالامی علیکم» بود. فیلم داستان پسر ایرانی است که پدرش در کلن قصابی دارد. اتفاقا او عاشق دختری آلمانی می شود که گیاهخوار است و برای اینکه مبادا او را از دست دهد مجبور می شود شغل پدر را به دروغ چیز دیگری معرفی کند. فیلم کمدی است و مثل بقیه کمدی ها از انواع تضادها برای خنداندن شما استفاده می کند. درسرتاسرفیلم به کلیشه های رایج در جامعه ایرانی و آلمانی تاکید می شود.کلیشه نژاد پرستی آلمانی هایی که از شهرهای شرقی هستند و یا ایرانیان که رشوه دادن را خوش دارند والبته تفاوت زبانی و فرهنگی ایرانیان و آلمانی ها که گاهی برجسته کردنش می تواند خنده بر لبان شما بیاورد. به عنوان نمونه ترجمه « تو از چشمم افتادی» و یا« جگرت را بخورم» به آلمانی مضحک و خنده دار است. کارگردان ایرانی فیلم همچنین از صحنه رقص های دست جمعی با طراحی هندی و موزیک پاپ ایرانی در این فیلم استفاده کرده که به فیلم رنگ و بویی شرقی تر البته از نوع هندی ایرانیش داده است.